دزدی که امام جماعت شد ...
دوشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۴۳ ب.ظ
در روزگارانی دور، غریبی وقت اذان وارد قریه ای شد و برای نماز به مسجد رفت.
امام جماعت را دید که یک دست و یک پا، یک گوشش بریده بود
و یک چشمش از کاسه درآمده بود.
از ریش سپیدی، علت پرسید.
پیرمرد لبخندی زد و گفت:
راه خطا رفت، به حکم شرع پایش را قطع کردیم.
دزدی کرد، دستش را بریدیم .گوش به خطا سپرد، گوشش را کندیم
و چشم به نامحرم دوخت، چشمش از کاسه درآوردیم.
مرد طعنه زد: با این همه فضیلت، چطور امام جماعتش کردید؟
گفت: آخر، اگر جلوی چشممان نبود، وقت نماز کفش هامان را می دزدید
لطفا، هیچ مپندارید که این حکایت را بدان جهت آوردم که ....(به درخواست دوستان حذف شد)
لطفا، هیچ مپندارید که این حکایت را بدان جهت آوردم که ....(به درخواست دوستان حذف شد)
http://yaemam-mahdi-1390.loxblog.com/