مگه مجبوری پررو بازی دربیاری؟!
یک روز، یک کلاغ و یک خرس، سوار هواپیما می
شن!
کلاغه سفارش چایی می ده، مهماندار چایی رو که میاره، کلاغ یک کمی
میخوره و باقیشو می پاشه به مهماندار!
مهماندار می گه: چرا این کارو کردی؟
کلاغه
می گه: دلم خواست! پررو بازیه دیگه!
چند دقیقه می گذره و باز کلاغه سفارش
یک نوشیدنی دیگه میده!
باز یه کم میخوره و باقیشو می پاشه به مهماندار!
مهماندار می گه: چرا بازم این کارو کردی؟
کلاغه می گه: دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی !
بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش می گیره و خرسه که این ماجرا رو دیده بوده به سرش میزنه که اونم یک خرده تفریح کنه.
مهماندارو صدا می کنه و میگه: یه قهوه برام بیار!
قهوه رو که میارن یه کم می خوره و باقیشو می پاشه به مهماندار!
مهماندار می گه: چرا این کارو کردی؟
خرسه می گه: دلم خواست پررو بازیه دیگه!
اینو که می گه، یکهو همه
مهماندارا می ریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرنش تا بندازنش
بیرون!
خرسه شروع به داد و فریاد می کنه! کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه: آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه مجبوری پررو بازی دربیاری؟!
نتیجه اخلاقی:از این داستانک نتیجه می گیریم تو قصه ها حیوانات حرف می زنن و حتی سوار هواپیما هم می شن اما درس مهم تر اینه که قبل از هر کاری توانایی های خودمون رو بسنجیم!
- ۹۲/۰۶/۲۷
خیلی جالب بود