عطش
چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۱۷ ق.ظ
چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد زلال ، در برابرت ،می جوشد و می خواند و می نالد ،تشنه ی آتش باشی و نه آب؛
و چشمه که خشکید، چشمه که از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی بخار شد و به هوا رفت و آتش ، کویر را تافت و در خود گداخت
و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید ، تو تشنه ی آب گردی و نه تشنه ی آتش ،
و بعد،
عمری گداختن از غم نبودن کسی که ، تابود ، از غم نبودن تو می گداخت!
- ۹۵/۰۲/۲۹