نمیخوای یه کاری بکنی؟ من و تو وظیفه ای نداریم ؟
عجب دوره زمونه ای شده
مادری با نگرانی تعریف میکرد
دخترم کلاس پنجم ابتدایی ست، ابتدا با چادر میرفت مدرسه ، چندیست، چادرشو برداشته، میگه
هم کلاسیام مسخره ام میکنن
و ادامه داد ، حتی برای شما هم حرف زدن
اون روز که با مقنعه و چادر به مدرسمون اومدی و دوستام دیدنت، بعدا بهم گفتن
این مامانتم، مثل مادر بزرگاست ! نمیشه یه قدری مقنعه شو بده عقب !!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟
یه روز به معلمشون مسئله رو گفتم
آهی کشید وبا حسرت گفت
بعضی از مامانای دانش آموزا به ما مراجعه کردن که
بذارید بچه ها آزاد باشن!چیکارشون دارین!حتی به اندازه تشویق در خوردن یک خوراکی، اجازه تشویق درامرحجاب نمیدهند
وقتی این حرفا رو گوش میدادم
یاد برخوردهای خشن رضاخان افتادم، که به زور اسلحه و سرنیزه نتونست، چادر رو از سرشون بکشه، حالا خودمون بدست خودمون
چکار کرده دشمن ! تا کجاها که نیومده ! جنگ نرم، تهاجم فرهنگی، یعنی این
یه دختر بچه ی مدرسه ی ابتدایی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟
هنوز نشستی ؟؟؟؟؟
نمیخوای یه کاری بکنی؟؟؟ من و تو وظیفه ای نداریم ؟؟؟؟
اینا فرزندان ما نیستن ؟؟؟؟
آینده ی کشور دست اینا نیست ؟؟؟
قرار شد، دست دخترشو بگیره ،دو تایی، مثل اینکه بخوان برن دکتر، بیان تو سنگر یاران شهید، از شهدا کمک بخوان