میم.الف

آرامش کجاست؟

میم.الف

آرامش کجاست؟

موضوعات
آخرین مطالب
  • ۹۴/۰۹/۲۷
    دل
نظرات دوستان

یه پاتو بردار...

پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۱۹ ب.ظ


ﺗﻮﯼ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ " ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻓﺘﺢ " ﺷﺐﻫﺎﯼ ﺟﻤﻌﻪ ﭘﺨﺶ ﻣﯽ ﺷﺪ، ﯾﻪ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﺯ

ﯾﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﮐﻪ

ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺑﻮﺩ:

ﺩﻭ ﺗﺎ ﻗﺎﯾﻖ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﮑﯽ ﭘﺸﺖ ﺟﺒﻬﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﯾﮑﯽ ﺳﻤﺖ

ﻋﻤﻠﯿﺎﺗﯽ ﺑﯽ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ !

ﺭﺍﻭﯼ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺩﻭ ﺩﻝ ﺑﻮﺩﻡ؛ ﯾﻪ ﭘﺎﻡ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﯾﻖ ﺑﻮﺩ ﯾﻪ ﭘﺎﻡ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﻗﺎﯾﻖ .

ﺷﻬﯿﺪ ‏( ﮐﻪ ﺍﺳﻢ ﺍﺵ ﺧﺎﻃﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ‏) ﺑﻪ ﺭﺍﻭﯼ ﻣﯽ ﮔﻪ: ﯾﻪ ﭘﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺩﺍﺭ ..!

ﺣﺎﻻ ﻫﻢ ﯾﮑﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﯿﺪﺍ ﺑﺸﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﮕﻪ: ﯾﻪ ﭘﺎﺗﻮ ﺑﺮﺩﺍﺭ ...

ﺑﮕﻪ:

ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﻮﻥ ﯾﺨﭽﺎﻟﺖ ﺭﻭ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﯼ ! ﺍﺯ

ﻃﺮﻓﯽ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻣﺮﺟﻌﯽ ﻫﻢ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﻧﺪﺍﺭﯼ ! ﻭﻟﯽ ﺭﻭﺯ ﻋﯿﺪ ﻓﻄﺮ ﻣﻨﺘﻈﺮﯼ ﺑﺒﯿﻨﯽ

ﻣﺮﺍﺟﻊ ﭼﯽ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻥ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﭼﻨﺪ ﮐﯿﻠﻮ ﮔﻨﺪﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﻓﻄﺮﯾﻪ ﺑﺪﯼ ...! ﯾﻪ

ﭘﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺩﺍﺭ !

ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﯽ ﺍﺳﻼﻡ ﻣﺎﻝ ۱۴۰۰ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺸﻪ، ﻭﻟﯽ ﺍﺭﺛﯿﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ ﺭﻭ ﻧﺼﻒ

ﺩﺍﺩﯼ، ﯾﻪ ﭘﺎﺗﻮ ﺑﺮﺩﺍﺭ ...

کرم پشمالوی قطبی

سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۴۴ ب.ظ

دیشب یه برنامه مستند دیدم در مورد قطب شمال.

 بهار و تابستون و پاییز، کلا پنج شش ماه میشد و بقیه ی سال زمستون تاریک و سرمای وحشتناک....

پنج دقیقه از این مستند در مورد یه کرم کوچولو بود، از شما چه پنهون، من اصلاً فکرش هم نمی کردم که تو اون سرمای وحشتناک هیچ حشره ای دوام بیاره. حالا چه برسه به یه کرم کوچولوی دو سانتی!! و اما، قصه ی زندگیش! عجیب!!

این کرم کوچولو که چون رو تنش کرک داشت، بهش میگفتند کرم پشمالوی قطبی، وقتی از حالت لارو خارج میشد و تبدیل میشد به کرم ، مثل همه ی کرم های دیگه شروع میکرد به خوردن و ذخیره سازی و کسب انرژی برای دگردیسی، کل بهار و تابستون را میخورد، ولی اینقدر وقت کم بود که زمستون از راه می رسید و اون هنوز آماده نبود. سرما می اومد و بالی نداشت واسه پریدن. می خزید زیر یه سنگ و...... یخ میزد. اول اندام هاش بعد خونش منجمد میشد. بهار که میومد، با گرم شدن هوا، یخ اونم وا می رفت و......دوباره زنده میشد و دوباره شروع می کرد به خوردن و اندوختن تا بلکi بتونه پروانه بشه. ولی خیال باطل!! تو بهار دوم هم وقت کم میاره...... بازم زمستون و دوباره مرگ و......

حالا فکر کنید، این روند چند سال طول میکشه؟

همه ی ما آدم های معتدل

چهارشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۲۴ ب.ظ

گاهی وقت ها صحبت بر سر رعایت مسائل دینی و احکام و اخلاق و حجاب و موسیقی و رقص و… که می شود، عده ای با تاکید بر اینکه «آدم های معتدلی هستند» خاطر نشان می کنند که تلاش شان این است که حد وسط را نگه دارند. مثلا اگر خانم هستند می گویند نه می خواهند خیلی رها و آزاد باشند و نه می خواهند خیلی حجاب شان را رعایت کنند. برای همین، یک مقدار موشان را بیرون می گذارند و یک کمی ارایش می کنند و اسم این یک مقدار را می گذارند «اعتدال».

Untitled-20202020501

یا مثلا در مورد توجه به بیت المال، نه آن قدر حساس هستند که به هیچ وجه از اسباب و لوازم دولتی استفاده ی شخصی نکنند و نه آن قدر بی توجه که آن ها را حیف و میل کنند و اسم این مقدار رعایت را «اعتدال» می گذارند.

شاید بد نباشد به این افراد معتدل، یک نکته را یادآوری کنیم:

عشق سوزان است

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۲۴ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم


 


یک وقتهایی لازم است از خودت هم فرار کنی


از فکرت


گاهی دارد راه را اشتباهی میرود... پی اش مرو


گاهی تو نروی باز او می آید


دو پا داری دو پای دیگر هم قرض کن و الفرار


به کجا چنین شتابان؟


بگو دارم به پناهگاه میروم : "اعوذ بالله من الشیطان الرجیم"


بدو پشت سرت را هم نگاه نکن


اصلا شاید لازم باشد چشمانت را هم ببندی


ببند و پشت سر هم بگو   لا اله الا الـلــــه


دورت شلوغ میشود...شنیده ام :"ملائک می آیند و میروند"...


او تو را گم میکند بین آن همه جمعیت خدایی


خلاصه ساکت بمانی دستانت را می بندد با خودش می کشاند ته چاه


 


"حواسم باشد اسیر خودم  نشوم"


۱۱۰

راه

پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۴۵ ب.ظ


أَلَیسَ اللهُ بِکَافٍ عَبدَهُ

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۲۸ ق.ظ

برادران یوسف وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند
یوسف لبخندی زد.
یهودا پرسید : چرا میخندی ؟ اینجا که جای خنده نیست !
یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی می تواند به من اظهار دشمنی کند با اینکه برادران نیرومندی دارم !
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که ؛
" نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد " ...



أَلَیسَ اللهُ بِکَافٍ عَبدَهُ

آیا خداوند برای بندگانش کافی نیست ؟
سوره ی زمر ، آیه 36

نان دادن، کار مردان است...

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۲۰ ق.ظ

خواجه عبدالله انصاری فرمود:

بدانکه، نماز زیاده خواندن، کار پیرزنان است

و روزه فزون داشتن، صرفه ی نان است

و حج نمودن، تماشای جهان است.

اما نان دادن، کار مردان است...

تنهایی یعنی این

چهارشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۵۷ ب.ظ
تنهایی یعنی این:

مشتت را باز کن ارزشش را ندارد

چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۰۷ ب.ظ

بومیان آمازون روش جالبی برای شکار میمون دارند. بدین صورت که نارگیل را از دو طرف سوراخ می‌کنند، یک طرف کوچک‌تر در حدی که بتوانند یک طناب را از آن بگذرانند و یک طرف کمی درشت‌تر در حدی که دست یک میمون به زور از آن رد شود. از طرف کوچکتر طنابی که انتهایش را گره زده‌اند، رد می‌کنند و بعد طناب را به تنه درخت می‌بندند تا اینطوری میمون نتواند جر بزند و نارگیل را با خودش ببرد. سپس توی نارگیل خالی شده چند تا سنگریزه می‌اندازند و چند بار تکانش می‌دهند تا صدایش خوب در جنگل بپیچد... تله آماده است. 

میمون‌ها که شهوت کنجکاوی دیوانه‌شان کرده تا ببینند این چیست که این جوری صدا می‌دهد، می‌آیند و دستشان را می‌کنند توی نارگیل و سنگریزه‌ها را توی مشتشان می‌گیرند تا بیرونشان بیاورند، اما مشت بسته‌شان از سوراخ رد نمی‌شود. میمون‌ها اگر فقط مشتشان را باز کنند و از سنگریزه‌های بی‌ارزش دل بکنند، آزاد می‌شوند ولی به هیچ قیمتی حاضر نیستند چیزی را که به دست آورده‌اند از دست بدهند. آن قدر تقلا می‌کنند و خودشان را به زمین و آسمان می‌زنند که فردا وقتی صیاد می‌آید بدن‌های بی‌حالشان را به راحتی (عین آب خوردن) جمع می‌کند و توی قفس می‌اندازد. 

نذرتان قبول ...

سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۴۵ ب.ظ